چندین عنوان مختلف برای کسانی که رویکرد تکنیکی به این مسئله دارند نسبت داده می شود: تحلیل گر تکنیکال نمودار، تحلیل گر بازار. تا همین اواخر، همه آنها به معنای تقریباً یکسانی بودند. با این حال با افزایش تخصص در این زمینه، لازم است که در برخی از موارد دیگر تمایز قائل شویم و اصطلاحات را با دقت بیشتری تعریف کنیم. از آنجا که تقریباً تمام تحلیل های تکنیکی پیش از این مبتنی بر استفاده از نمودارها تا دهه گذشته بود، اصطلاحات «تکنسین» و «چارتیست» معنایی یکسان داشتند اما امروزه دیگه اینگونه نیست.
حوزه وسیع تحلیل تکنیکال همزمان با رشد فزاینده آن به دو دسته تقسیم می شود. اساس کار برخی از تحلیل گران نمودارها است که بهتر است به آنها بگوییم تحلیل گران آماری. مسلماً در اینجا هم پوشانی زیادی وجود دارد و نقاط مشترک زیادی بین تحلیل گران تکنیکی و بنیادین وجود دارد و در کل می توان همه را در یک خانواده قرار داد. اینکه یک چارتیست سنتی چقدر برای تکمیل تحلیل خود از نمودار استفاده می کند مهم نیست، در هر صورت نمودارها ابزار اصلی کار هستند. الباقی ابزارها ثانویه هستند.
نمودارها تا حدودی فعالیتی ذهنی هستند و موفقیت این رویکرد بیشتر از هر چیز به مهارت چارتيست بستگی دارد. اصطلاح «نمودار هنری» در این رویکرد به کار رفته است، زیرا خواندن نمودار عمدتاً یک هنر است. در مقابل، تحلیل گر آماری یا کمی، این اصول ذهنی را مورد استفاده قرار می دهد بررسی می کند، آزمایش می کند و آنها را به منظور توسعه سیستم های معاملات کامپیوتری بهینه می کند. این سیستم ها یا مدل های معاملاتی، سپس در رایانه ای تولید می شوند که سیگنال های کامپیوتری «خرید» و «فروش» تولید می کند.
این سیستم ها از ساده تا بسیار پیچیده متغیر است. با این حال هدف این است که عنصر ذهنی انسانی یا به زبانی دیگر نقش انسان در تجارت را کاهش داده یا افزایش؟ از بین ببرد تا آن را علمی تر جلوه دهد. این آمارشناسان ممکن است از نمودارهای قیمت در کار خود استفاده نکنند، اما تا زمانی که کارشان محدود به مطالعه عملکرد بازار باشد، باید توسط تحلیل گران تکنیکی مورد بررسی قرار بگیرند.
تکنسین های آماری را می توان به دو زیرگروه دسته بندی کرد: کسانی که تحلیل های خود را به کامپیوترها می سپارند و کسانی که از تکنولوژی کامپیوتری به عنوان ابزاری برای گسترش نشانگرهای تکنیکی و نوسان نماها استفاده می کنند. گروه دوم خروجی کامپیوترها و نوسان نماها را کنترل می کنند و وظیفه آنها بررسی خروجی ها و تصمیم گیری نهایی است.
یک راه برای متمایز کردن چارتیست ها و تحلیل گران آماری این است که این طور در نظر بگیریم که تمام چارتیست ها تحلیل گر تکنیکی هستند، اما همه تحلیل گران تکنیکی چارتيست (نموداری) نیستند. اگرچه این دو کلمه به طور متقابل در استفاده شده است، اما یادمان باشد که نمودارها و چارت ها بخشی از تحلیل تکنیکی هستند.
سؤالی که اغلب مطرح می شود این است که آیا تجزیه و تحلیل فنی که در مورد آینده بازار اعمال می شود، همان بازار سهام است. پاسخ هم بله و هم نه است. اصول اساسی یکسان هستند، اما تفاوت های قابل توجهی وجود دارند. اصول تحلیل تکنیکی ابتدا برای پیش بینی بورس به کار رفته و بعد با وضعیت آینده بازارها سازگار شد.
برخی از انتقادات وارده به این روش
همیشه برخی از روش ها با انتقاداتی روبه رو هستند و این تحلیل نیز مستثنی نیست. چندین سؤال درباره مباحث مربوط به این مطلب وجود دارد. یکی از آنها این است هرکسی برای خود آینده نگری و پیشگویی می کند.
سؤال دیگر اینکه چگونه ممکن است که قیمت ها و مطالب گذشته درباره آینده پیشگویی هایی داشته باشد و مؤثر واقع شوند؟ یا اینکه نمودارها به ما می گویند که هم اکنون وضعیت بازار چگونه است، اما از آینده بازار اطلاعاتی نمی دهند.
جواب این سؤال کاملا واضح است و آن هم این است که تا زمانی که ندانید نمودارها را چگونه بخوانید و بررسی کنید به شما نمی گویند که بازار در حال رشد به کدام سمت است. سؤالات مربوط به ورود تصادفی معمولا به این صورت هستند که می گویند آیا قیمت ها واقعا بر اساس روندها پیش می روند؟ و در مورد اینکه هر تحلیل تکنیکال می تواند استراتژی خرید و فروش خود را داشته باشد، شبهه ایجاد می کند.
خود تفسیرگری
این موضوع که هرکس برداشت خود را نسبت به هر نمودار دارد برای افراد زیادی مورد پرسش واقع می شود و ذهن های بسیاری را به خود مشغول کرده است. به طور حتم این سؤال جای تفکر دارد، اما کمتر از آنچه که به نظر می رسد اهمیت دارد. بهترین راه برای پاسخ دادن به این سؤال مراجعه به متن هایی است که افرادی که در معاملاتشان از نمودارها استفاده می کنند را به شدت زیر سؤال می برد:
- استفاده از انواع مختلفی از نمودارها روز به روز در حال گسترش است و توجه عده زیادی را به خود جلب کرده و همه دوست دارند که از آنها استفاده کنند و از قوانین همین چارت ها پیروی می کنند و همین موضوع باعث ایجاد موج های عظیمی از خرید و فروش در جای جای بازار شده است، به طوری که همگی همزمان با هم کالایی را می خرند و باعث افزایش نرخ آن می شوند و سپس با یکدیگر آن را می فروشند و باعث کاهش قیمت ها می شوند.
- این الگوها همه ساخته ذهن و توهمات افراد هستند و هیچ مطالعه ریاضی نتوانسته حتی یکی از آنها را اثبات کند. آنها ساخته ذهن خریدار و فروشنده سهام هستند.
این دو مسئله کاملا در مقابل یکدیگر قرار دارند و همدیگر را نقض می کنند و ما هم نمی توانیم همزمان هردوی آنها را قبول کنیم. اگر الگوهای نموداری ساخته ذهن و توهمات خریدار و فروشنده هستند، پس این مسئله عقلانی نیست که بگوییم افراد یک کالا را به طور همزمان خریداری می کنند و همه به سمت یک توهم می روند و موج ایجاد می کنند.
مسلماً هردوی این انتقادها نمی توانند همزمان مطرح شوند، به طوری که هم بگوییم نمودارها واضح هستند و همه همزمان به یک سو می روند و هم زمان عمل می کنند و از طرف دیگر هم بگوییم که همین نمودارها تماما ذهنی و برخاسته از توهمات است. شاید حقیقت این مسئله این باشد که نمودار کاملا یک فعالیت ذهنی است و خواندن آنها هنر است.
به ندرت نمودارها آن قدر واضح هستند که همه تحلیل گران تکنیکی باتجربه یک پیشگویی از آنها را ارائه بدهند. همیشه جایی برای شک کردن وجود دارد و ما ثابت می کنیم که همیشه فاکتورهایی هستند که یکدیگر را نقض می کنند. حتی اگر همه تحلیل گران یک نظریه را ارائه بدهند دلیل نمی شود که همزمان در یک جهت وارد بازار شوند.
بعضی ها تلاش می کنند با توجه به آلارم های خرید و فروش زودتر وارد بازار سهام شوند. بعضی ها منتظر شکست قیمت ها هستند و با توجه به نوسان های موجود می خواهند اطمینان بیشتری کسب کنند. بعضی ها منتظر هستند که در مسیر انفجار قیمت ها مانعی به وجود بیاید و بعد از برطرف شدن آن مانع وارد بازار شوند، بعضیها مبارزه طلب و گروهی نیز بسیار محتاط و محافظه کار هستند.
حتی در این بین ممکن است افرادی باشند که خیلی زودتر از پایان نوسانات از دور خارج شوند و گروهی دیگر تا رسیدن به قیمتی مشخص صبر می کنند. برخی از تحلیل گران استراتژی هایی بلندمدت دارند و برخی کوتاه مدت و حتی روزانه نیز کار می کنند. پس در نتیجه اینکه همه افراد در یک زمان وارد بازار شوند و در یک مسیر حرکت کنند کاملا منتفی است. اگر زمانی این خود تفسیرگری به یک دغدغه برای همه تبدیل شد بهتر است نام آن را درست بینی درونی بگذاریم.
به معنای دیگر زمانی می رسد که یک تاجر یا معامله گر با تمرکز بالا و تسلط بر نمودارها بازار را در دست می گیرد و آن را متأثر می کند. در اینجا معامله گر به بررسی اتفاقی که افتاده می پردازد و صرف نظر از استفاده از نمودارها استراتژی خرید و فروش خود را با بازار هماهنگ می کند؛ مثلا ممکن است خیلی پیش تر از شلوغ شدن بازار اقدام به خرید کند یا اینکه صبر می کند تا زمانی مناسب فرا رسد.
آیا میتوان از گذشته برای پیش بینی آینده استفاده کرد؟
سؤال دیگری که همواره جای بحث دارد این است که امور مربوط به گذشته تا چه حد اعتبار دارند و اطلاعات گذشته تا چه زمانی معتبر است. باعث تعجب است که این سؤال برای افراد زیادی از جمله منتقدین پیش آمده، درحالی که همگان میدانند که مقوله پیش بینی، از پیش بینی وضع هوا تا پیش بینی در تحلیل بنیادی کاملا وابسته به اطلاعات گذشته است.چه نوع اطلاعات دیگری برای این کار وجود دارد؟
مباحث آماری در دو حوزه توصیفی و استنتاجی با یکدیگر تفاوت های فاحشی دارند. آمار توصیفی عملاً به اطلاعات نو و در دسترس، مانند نمودارهای قیمت و نمودارهای میله ای استاندارد اشاره دارد، در حالی که آمار استنتاجی از پیش بینی ها و اطلاعات قدیم و جدید و ارتباط دادن این دو با یکدیگر به وجود می آید. تحلیل نمودارها نوع دیگری از تحلیل زمان بر اساس نمودار است، چیزی که در تمام تحلیل های زمانی انجام می شود.
تنها اطلاعاتی که هر کس باید به آن رجوع کند و از آن کمک بگیرد اطلاعات مربوط به گذشته است. برای پیش بینی آینده تنها کاری که می توانیم انجام دهیم مرتبط ساختن تجربیات گذشته با آینده است. این طور به نظرمی رسد که استفاده از اطلاعات گذشته قیمت یک کالا برای پیش بینی آینده برداشتی کلی از علم آمار باشد.
نظریه ورود تصادفی
این مسئله در انجمن های علمی جای تازه ای باز کرده است و خلاصه ادعای آن این است که تغییرات قیمت امری کاملا تصادفی و غیرقابل پیش بینی است. این اصل به فرضیه بازار کار برمی گردد که طبق این فرضیه تغییرات به صورت کاملا تصادفی است و هر تغییری بر اساس ارزش ذاتی خود تغییر می کند.
طبق این نظریه بهترین روش در بازار خرید و نگهداری است و نباید از نوسانات بازار استفاده کنیم. تا زمانی که درباره موضوع تصادف هنوز نمی توان نظریه مطمئنی بیان کرد و در آن شک و شبهه وجود دارد خیلی درست نیست که تغییرات در قیمت ها را یک تصادف بدانیم. در این موقعیت می توان ثابت کرد که مشاهدات تجربی و عملی کارایی بیشتری نسبت به تکنیک های آماری دارند و می توانند چیزهایی را که فرد در ذهن دارد را ثابت کند یا هیچ چیزی را به اثبات نرساند.
به خاطر داشته باشیم که دامن زدن به واژه تصادف رابطه مستقیمی با ناتوانی در درک الگوهای قیمت دارد. اینکه بسیاری از افراد فارغ التحصیل در این رشته نمی توانند الگوها را درک کنند دلیل بر این نیست که این الگوها وجود ندارند. درباره این موضوع که آیا روند بازار وابسته به برداشت های یک تحلیل گر عمومی است یا عملکرد یک تاجر در بازار، هنوز جای بحث دارد.
اگر هر خواننده ای به این موضوع شک دارد با نگاه انداختن به چارت های مختلف می تواند وجود روندها را در نمودارها درک کند. چگونه کسانی که به روند تصادفی اعتقاد دارند منکر روندها می شوند، به این معنی که اتفاقی که در گذشته افتاده یا در آینده اتفاق خواهد افتاد هیچ ربطی به امروز و فردا ندارد.
- آنها چگونه موفقیت سیستم های دنبال کننده روندها را که در حافظه زندگی واقعی ثبت شده را توضیح میدهند؟
- روش خرید و نگهداری چگونه در دنیایی که زمان تعیین کننده همه چیز است می تواند درست باشد؟
- اگر تغییرات کاملا تصادفی است پس چگونه تجار و معامله گران فرق بین بازار کاهشی و افزایشی را درک می کنند؟
درواقع چگونه یک بازار کاهشی وجود دارد که دنباله رو یک روند است، هرچند که در مراحل ابتدایی خود باشد. خیلی بعید به نظر می رسد که داده های آماری نظریه ورود تصادفی را اثبات کنند. این نظریه که بازارها تصادفی هستند کاملا توسط انجمن های علم تکنیکال رد شده است.
اگر بازار تصادفی بود، هیچ گونه پیش بینی کارایی نداشت. به غیر از رد این نظریه، اعتقاد افراد بازار که بسیار به این مسئله شبیه است مدعی است که بازار همه چیز را درک و در قیمت ها منعکس می کند. این امیدواری برای دنیای تحصیل هم وجود دارد. تعدادی از محققین دانشگاه های برجسته آمریکا تحقیقات در زمینه رفتارشناسی مالی را آغاز کرده اند که معتقدند رفتارهای انسانی و قیمت گذاری به هم پیوسته اند؛ که البته این اساس اصلی تحلیل تکنیکال است.